کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

برای کیان عزیزم

کیان و شیطونیهاش

پسر کوچولوی مامان، شیطنتهای یک پسر کوچولوی 23 ماهه با حس کنجکاوی عجیب و غریب تو و  خونه کوچولوی ما باعث میشه که هر روز صحنه های خنده دار و بعضی وقتها وحشتناکی را ببینم. یک خونه وارونه که قبلا احساس میکردم فقط اگه یک جا زلزله بیاد ممکنه این شکلی بشه. ولی حالا روزی چند بار میبینمشون و  یادگرفتم که به جای اینکه عصبانی بشم فقط بخندم و بگم خدایا شکرت که سالمه و میتونه این کارها را بکنه. همه چیز را میشه دوباره خرید. دیوارها را میشه دوباره نقاشی کرد.مبلها را میشه عوض کرد. ظرفهای شکسته را میشه دوباره خرید. تازه بهتر هم هست همه چیز نو میشه.  تو سالم باش زندگی مامان را بهم بریز ولی مودبانه .   این یک تونله که با کوسنهای م...
31 تير 1392

کیان و مریضی بد.

پسر کوچولوی مامان پنجشنبه که رفتیم باغ دوست بابا تو برخلاف همیشه که تو هوای آزاد و باغ اشتهات خوب میشد هیچی نخوردی. فقط شیر خوردی و خوابیدی. جمعه هم دقیقا این اتفاق تکرارشد و تا یکشنبه تو زیاد چیزی نمیخوردی. صبحانه که فقط شیرو ناهار هم چند تا قاشق و عصرانه هم هیچی. شب هم دوباره فقط شیر. داشتم نگرانت میشدم و فکر میکردم چرا اینطوری شدی؟ دندون هم که دیگه نمی خوای در بیاری. که دوشنبه شب حالت بهم خورد. بابا اومد دنبالمون تا بریم کلینیک کودکان و تا اونجا دو بار دیگه هم حالت بد شد و دکتر تشخیص داد که ویروس جدید را گرفتی و دورشم یک هفتست که باید با استامینوفن و داروی ضد تهوع طی بشه. دکتر بی سوادی نبود ولی حرص مامان مهسا را در اورد. ساعت 10 شب با ی...
30 تير 1392

اولینها!

پسری وقتی ادم بزرگ میشه خیلی دلش می خواد بدونه بعضی از کارها را اولین بار کی انجام داده. البته بعضی وقتها هم از اینکه یک روزی شروع به انجام بعضی کارها کرده پشیمونه. خیلی مطمئن نیستم از این اولینهات خوشحال بشی ولی برات مینویسم تا بدونی این کارها را برای اولین بار با ذوق و شوق فراوون انجام دادی. پس بعدا برای انجامشون غر نزن باشه؟ چهارشنبه شب یعنی 19 تیر بابا مجید از سر کار برگشت و مامانی هم سطل آشغال را بهش داد تا ببره پایین. اتفاقا بعد از اینکه در سطل را بستم یکم آشغال جدید پیدا شد و منم تو یک پلاستیک کوچولوتر گذاشتم. شما هم تند تند پاشدی و کفشهاتو اوردی که پام کن و بعد هم پلاستیک کوچیکه را به صورت خود مختار برداشتی و دنبال بابا رفتی...
24 تير 1392

مصائب شیرین

وقتی تو خیابون رانندگی میکنیم یعنی چقدر به اطراف توجه میکنیم. حواسمون فقط به اینه که به مقصد برسیم یا یکم ادمهای دور و برمونم نگاه میکنیم و بعضی از ماشینها هم به شدت حواسمون را به خودشون جلب میکنند. هرکس مجذوب یک چیزی میشه ولی قطعا ماشینی با ویژگیهای این توجه همه یا حتی ناسزا های خیلیها را به خودش جلب میکنه. یک ماشین که داره جلومون میره و بعضی وقتها احساس میکنیم سرعتش یکنواخت نیست. یکم تند میره و چند لحظه بعدش یواش. کم کم برامون عجیب میشه که چرا روی خط مستقیم رانندگی نمیکنه. چرا یکم چپ و راست میشه؟ دقت میکنیم تا ببینیم رانندش چه شکلیه و برامون عجیبه که یک لحظه سر راننده را میبینیم و چند لحظه بعد دیگه نمی بینیم. انگار تا کمر خم شده و رفته ز...
22 تير 1392

دنیای این روزای من( 23 تا 22 ماهگی)

کیان موفرفری....مامانی بالاخره تسلیم شد. ٤ ماه مقاومت کردم و هی به روی خودم نیاوردم که موهات چقدر بهم ریخته شده و یکم شونه کردنش سخته و تو داری زیادی عرق میکنی و .....به نق زدن بقیه هم گوش نکردم که چرا موهای کیانو اینطوری کردی؟ ولی نشد که نشد!   می خواستم موهاتو بلند کنم . کیان با موهای بلند و فرفری...ولی نشد پسری یکم که پشت موهات بلند شد چون فرداره و تو هم خیلی تو تختت وول میخوری پشت سرت گره خوردند تو هم و فقط یک راه داشت و اونم نرم کننده! کی دلش میاد به موهای پسرک دو سالش نرم کننده شیمیایی بزنه؟ اینطوری شد که به بابا مجید گفتم برات وقت بگیره و بری پیش اقای نصر و موهاتو کوتاه کنی. دلم می خواست یکم کنار موهاتو خالی تر کنه و یکم فشن ت...
21 تير 1392

قرار نی نی سایتی

پسری دوشنبه ١٧ تیرماه رفتیم قرار نی نی سایتی. هنوز خیلی بلد نیستی با نی نی ها بازی کنی ولی خیلی بهتر از قبل سعی میکنی ارتباط برقرار کنی. هنوز کوچولویی و چون هیچ نی نی هم دور و برمون نیست بیشتر تنهایی بازی میکنی.     تنها نشستی و داری با جدیت لواشک خاله هلیا را میخوری.     اینجا ایلیا هم اومد کنارت و خیلی خوشگل داشتید با هم لواشک میخوردید ولی تا اومدم عکس بگیرم ایلیا فرار کرد.     با ایلیا میرفتید رو این دریچه و بالا و پایین میپریدید تا صدا بده. این کارتم دیگه اخرشه رفتی رو دریچه وایسادی و می خوای بازش کنی.     مانی-کیان- تیارا و کیان ولو شده. مامان زشته کنار ...
20 تير 1392

کیان قرتی

پسری نمیدونم چرا ولی با اینکه خیلی خیلی موسیقی را دوست دارم و گوش میدم ولی از ادمهایی که این روزها خیلی هم تعدادشون زیاد شده و همش هدفون تو گوششونه خوشم نمیاد.نگو چون پیر شدم. منم جوونتر بودم گوش میدادم و اونموقع ها واکمن داشتیم قد یک کتاب ولی برای مسافرت و موقع خواب بود نه وسط خیابون و تو مغازه و تو دانشگاه و مطب دکتر و دیگه هرجایی که فکر کنی . اول احساس میکنی این ادمه یک جوریه و یکم بعد میبینی که انگار دوتا سیم از گوشاش اویزونه و اونوقت میفهمی که نه صداتو میشنوه و نه حواسش به توئه. بی خیالش میشی و میری. نمیدونستم تو اینقدر زود همرنگ جماعت میشی....   این ذوق مال لحظه اییه که بابا هدفون گوشیشو در میاره و تو میبینی.   ...
20 تير 1392

کیان و هاون رو دیوار

پسرم تو تقریبا به همه کاری کار داری. این جمله را با تمام وجودم نوشتم. بعضی وقتها این خصلتت منو میخندونه و بعضی وقتها هم به شدت عصبانی میکنه. . وقتی غر میزنم و میگم کیان خیلی بازیگوشه و به همه چیز کار داره و به همه چیز دست میزنه و خونمون شده شکل یک مسجد مدرن، جمله ای که همه بهم میگند اینه. از قدیم گفتند خونه ای که بچه نوپا داره هاون گل دیواره! این اخر توجیهه برای اینکه به من بگند فقط پسر تو اینطوری نیست و از قدیم این مثل بوده. من فقط یک سوال برام پیش اومده. اون هاون که گل دیوار بوده بعد بچه های نوپای اون زمان به عقلشون میرسیده که اینطوری میتونند هاون را از رو دیوار بیارند پایین یا نه!!!!!!   ...
12 تير 1392
1